تولد فرشته کوچولو
روز 14 اردیبهشت 1389 قشنگترین روز زندگی من بوده چون تو دختر خوشگلم تو این روز به دنیا اومدی. صبح زود من و بابا بیدار شدیم رفتیم دنبال مامانی و سه تایی رفتیم بیمارستان. اونجا من و بردن اتاق عمل و در ساعت 9 و 44 دقیقه صبح شما قدوم مبارکت رو روی این کره خاکی گذاشتی البته من که بیهوش بودم و ندیدمت ولی فوری آورده بودنت و به بابا و مامان بزرگ نشونت داده بودن قبل از اینکه بشورنت و در حال گریه. ساعت حدود یازده و نیم بود که منو آوردن داخل بخش بابا اومد بالا سرم و من اولین چیزی که ازش پرسیدم وضعیت سلامتی تو بود. بعد از سه چهار دقیقه خانم پرستار وارد اتاق شد با یه فرشته کوچولو تو بغلش. خدای من چقدر ناز بودی با چشمهای سیاه، موهای خیس سیخ سیخی با تعجب از اینکه اینجا کجاست؟ به اطرافت نگاه میکردی.وای که چقدر از دیدنت لذت بردم و وای که چقدر هر روز و هرروز از دیدنت لذت میبرم.
این عکس مربوط به یک روزگیته که تو بیمارستان مثل ساندویچ پیچیده بودنت
بعد از چند دقیقه که نگاهت کردم خانم پرستار برای انجام یکسری آزمایشات تو رو برد و بعد که برگشتی خواب بودی تا ساعت هشت و نیم شب تلاش پرستاران برای بیدار کردن جنابعالی و خوردن قطره ای شیر بی ثمر موند آخه از راه خیلی دوری اومده بودی نه ماه تو راه بودی و احتیاج داشتی که خستگی در کنی. مگه نه مامان جون؟؟؟؟؟؟؟؟